اوضاع ما خوب نیست، همه باید این را بدانند!

مجله فرهنگی «هفت راه» – گروه سینما: زن جوان پابه‌ماهی سوار تاکسی میشود. راننده زن را به بیمارستان می‌رساند. زن از راننده می‌خواهد که تا پذیرش او را همراهی کند. راننده می‌پذیرد. اما این راننده بیشتر از پذیرش درگیر ماجرای زن می‌شود و برای حفظ آبروی زن که نام شوهر در شناسنامه‌اش نیست در بیمارستان می‌مانند و در برابر طعن و کنایه‌های بخشی از کارکنان که او را یک مرد هوس باز می‌دانند، صبوری می‌کند تا آبروی زن حفظ شود. زن از دنیا می‌رود اما بچه‌اش سالم بدنیا می‌آید. مرد که خود فرزندی ندارد، نوزاد را بر می‌دارد و با خود می‌برد. این خلاصه داستان فیلم «امروز» رضا میرکریمی است. فیلمی که در جشنواره فجر گذشته نمایش داده شد و چندان به چشم نیامد. اما حالا در سینماها اکران شده است تا عموم مردم مخاطب آخرین ساخته کارگردان فیلمهایی چون «زیر نور ماه»، «خیلی دور خیلی نزدیک» و «یه حبه قند» باشند.



 جولان نمادها
فیلم میرکریمی آرام است و ساکت. ریتم کندی دارد و سر وو صدا در آن خیلی نیست. دیالوگها کم هستند و گفتگو به ندرت شکل می‌گیرد. از زیر زبان شخصیت اصلی هم (راننده با بازی پرویز پرستویی) باید با انبردست حرف کشید. بنابراین طبیعی است که مخاطب باید حرف فیلم را بیشتر از دل نمادها و… و البته همان خرده دیالوگها بیرون بکشد. اگرچه ممکن است این نمادها به چشم همه مخاطبان نیاید و پرداختن به آنها ممکن است کمی تخیلی و زیادی مته به خشخاش گذاشتن به نظر برسد.  اما باید توجه داشت که این نمادهای جزئی حتی اگر تنها راه برای پی بردن به پیام اصلی فیلم نباشد –که در برخی وجوه هست- حداقل مهمترین راه برای پی بردن به حرف و ایده فیلمساز است.

 تلاقی نسل‌ها
راننده از رزمندگان دوره دفاع مقدس است و جانباز. سوپروایزر بیمارستان هم در دوران جنگ امدادگر بوده است. از این نسل یک دکتر سن و سال دار هم حضوری کوتاه در فیلم دارد. این یک نسل حاضر در فیلم است.
نسل بعدی هم که جوانان این دوره و زمانه هستند نمایندگانی دارند. زن باردار، دکتر جوان بیمارستان، کارگری که مسافر شبانه تاکسی است و… . و نوزاد هم که به نوعی یک نسل تازه متولد شده را نمایندگی می‌کند.
از میان شخصیتهای فیلم فقط سوپروایزر و دکتر سن و سال دار، راننده را درک می‌کنند و پی به فداکاری او می‌برند. از آنطرف دکتر جوان بیشترین خصومت را با مرد دارد و او را هوس باز می‌داند و حتی کتکش می‌زند. پرستار جوانی هم که از معدود شخصیتهای جوان فیلم است که دلش به حال مرد می‌سوزد، هنگام کمک به او دائم اظطراب دارد و مراقب اطراف است. در این شرایط نوزادی که احتمالا نسل پنج و شش انقلاب است تنها کسی است که قرار است مونس و همدم مرد جامانده از دوران جنگ باشد و جای فرزند نداشته او را پر کند! یعنی امید رزمنده‌ها و مردان دوران جنگ و کسی که قرار است راه آنها را ادامه دهد، نسلی است که تا انتهای فیلم هم معلوم نمی‌شود حلال زاده است یا حرامزاده، و مادرش کتک خورده است و مجروح است و مورد تحقیر است و بی‌کس و کار است و حامی ندارد و… .

 حرف مشترک خیلی از فیلم‌ها
برای اینکه بدانیم دوران جنگ با الان چه فرقهایی دارد و آن روزها چقدر خوب بوده است و بعد از جنگ تا چه حد گند خورده است به مملکت، ارجاعات واضح‌تری هم در فیلم وجود دارد. یکجا دربان بیمارستان علنا میگوید که اوضاع بیمارستان در زمان جنگ خیلی خوب بوده است و الان هشت سال است که دارند بیمارستان جدید را می‌سازند و همه بدبختی‌ها از همین بیمارستان جدید است و…! فیلمساز برای ذساندن این پیام از آن جمله واضح دربان گرفته استفاده می‌کند تا برخی نمادهای جزئی. مثل سکانسی که راننده در حیاط نشسته و پشت سرش سه کولر قرار دارد که از همه آنها آب چکه می‌کند و هدر می‌شود، اما وقتی رزمنده می‌رود وضو بگیرد، آب قطع و وصل می‌شود و او باید دنبال شیری بگردد که آب داشته باشد.

 اینها اتفاقی است؟
تاکسی در شهر حرکت می‌کند. مسافری به سمت دادسرا می‌رود تا آبروی یک نفر را بریزد! موتورسواری به آینه می‌کوبد و آن را می‌شکند. خیابانها پر از چاله چوله و دست انداز است. کارگرانی که سوار تاکسی می‌شوند همه می‌خوابند جز یکی که وقتی رادیو را روشن می‌کند، موج رادیو تلاوت را عوض می‌کند تا ترانه رپی در مذمت شهر تهران و کثافات آن گوش کند ( حالا اینکه اصولاً پخش چنین ترانه‌ای از رادیو امکان دارد یا نه بماند  چون بالاخره وقتی شبکه آی‌فیلم صدا و سیما هزینه تولید چنین فیلمی را بدهد حتما اوضاع صدا و سیما جوری شده است که ترانه رپی از یک خواننده زیر زمینی هم پخش می‌کند دیگر)!
در انتهای فیلم هم وقتی راننده جانباز دارد نوزاد را از طریق پشت بام بیمارستان می‌دزدد، در مجاورت بیمارستان یک پادگان است که در آن سربازها مشغول ورزش هستند. و البته مرد هم نوزاد را از طریق قسمت انباری بیمارستان که وسایل قدیمی در آن وجود دارد می‌دزدد و نجات می‌دهد!


واقعا می‌توان وجود این حجم از نماد و استعاره را اتفاقی دانست؟ می‌توان از کنار همه آنها رد شد و به گفتگوهای فیلمساز درباره اینکه فیلمش به لزوم اصلاح جامعه و حضور قهرمانانی صبور و… می‌پردازد دلخوش کرد؟
«امروز» میرکریمی اصلاً با فیلم‌های سیاه‌نمای روشنفکری قابل قیاس نیست و نمی‌توان آن را با همان چوب راند؛ اما نمی‌توان از آنچه هم که در بالا گفته شد بی‌تفاوت گذشت و بر اشکالات آن چشم بست. که بزرگترین مسئله آن مشخص نبودن تکلیف نوزاد است. اینکه آیا او حاصل یک رابطه نامشروع است یا فرزند یک ازدواج موقت. هرچند که حس و حال فیلم به گونه‌ای است که ما نمی‌توان بپذیریم نوزاد، نامشروع باشد اما این قضاوتی است که فیلمساز به خورد ما می‌دهد نه الزاما حقیقت.

 فیلمی برای جهان اسلام!
«امروز» هر چه که باشد فیلمی نیست که رسانه جمهوری اسلامی ان را سر دست بگیرد و در ویترین خود قرار بدهد و به آن افتخار کند. لااقل این فیلم نمی‌تواند برای مسلمان غیر ایرانی شناخت بهتری از ایران ایجاد کند. حال باید پرسید کدام معیار و شاخصه این فیلم را در اولویت شبکه آی‌فیلم برای حمایت و تولید قرار داده است؟ مخاطب مسلمان غیر ایرانی با دیدن این فیلم قرار است چه پیامی بگیرد؟ چه شناختی از ایران پیدا کند؟ چه دیدی نسبت به جامعه ایرانی داشته باشد؟ طبیعتا جواب این سوالها را باید مدیران صدا و سیما بدهند، وگرنه فیلمساز در فیلمش نشان داده است که حتی برای سوالهای برآمده از فیلمش هم پاسخی ندارد و جواب خیلی از سوالها را به خود مخاطب واگذار کرده است!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا