می دونم عید غدیر شهید می شم
راوینا، روایت مردم ایران/۴
با تعجب و سکوت نگاهش کردم. خندید و گفت: «فکر نکنی من هذیان یا دروغ میگم، والله من صدای «لبیک خدا» رو بعد از دعای عرفه شنیدم، میدونم غدیر امسال دیگه نتیجه میگیرم و شهید میشم.»
جید ایزدی اهل شیراز، از اعضای «راوینا، روایتهای مردم ایران»، روایتی با نام «صدای لبیک خدا» دارد.
قسمت اول تا سوم روایتهای راوینا در پیوندهای زیر قابل مطالعه هستند:
* «روایت پسرک جوراب فروشی که از شهادت آیت الله رئیسی ناراحت بود»
* «زیر پوست شهر حال خوبی دارد»
* «مامانِ نوجوون باید سیاسی باشه»
در ادامه مشروح قسمت چهارم این روایتها یعنی «صدای لبیک خدا» را میخوانیم؛
برای خداحافظی آمده بود. گفت: «آقای کلامی دعا کن این بار عمودی برم، افقی برگردم!»
گفتم: «انشاالله هفته دیگه اینجا هستی، ما بیست تا کلاس داریم که شما باید اداره کنید.»
اخمهایش توی هم رفت. با ناراحتی گفت: «تو هنوز معنای شهادت را نفهمیدی که میگویی انشاالله هستی. حداقل انشاالله را نگو!»
ادامه داد: «باید بگی، انشاالله این بار عمودی بری، افقی برگردی.»
سکوت کرد. لبخندی روی لبش آمد و گفت: «انشاالله این بار لحظه شهادت را درک میکنم، ببینیم نوبت شما کی است.»
کمی با هم راه رفتیم. ایستاد و گفت: «امسال من دعای عرفه امام حسین (ع) را در منزل خواندم، والله بعد از دعا من «لبیک خدا» رو با گوش خودم شنیدم.»
با تعجب و سکوت نگاهش کردم. خندید و گفت: «فکر نکنی من هذیان یا دروغ میگم، والله من صدای «لبیک خدا» رو بعد از دعای عرفه شنیدم، میدونم غدیر امسال دیگه نتیجه میگیرم و شهید میشم.»
برای بار سوم با نشاط خاصی تکرار کرد و گفت: «والله شوخی نمیکنم، من صدای «لبیک خدا» رو شنیدم.»
چیزی نداشتم در برابرش بگویم. گفت: «اسم من علی است؛ چون شب عید غدیر به دنیا آمدم. شب عید غدیر هم ازدواج کردم، امیدوارم این شب عید غدیر هم شهید شوم!»
خداحافظی کرد و رفت. دو سه روز بعد بود، روز عید غدیر. اول وقت با من تماس گرفتند که کسایی شهید شده و در معراج شهدای باختران است.
ادامه دارد …
منبع: مهر